پُرم از اتفاقات آمده و نیامده حقیقت و سراب شبهاي پر از خیـــال و هـــراس روزهايي پر از تـردید و انتظــار انگار تقدیر هم صبر مرا محک می زند هر چه من دَم نمی زنم ، ضرباتش را کاری تر می زند آرام بگیر ، خستگی در کن خیالت آسوده باشد ، جای زخم هایت به این زودی التیام نمی یابد